انگیزه های اساسی خشونت زنان علیه زنان
نویسنده:   ماریا دارو نویسنده: ماریا دارو

 

www.mariadaro.com    

 

فقر، بیسوادی، عقده، حسادت، بی مسوولیتی، مصبیت های  سنتی ، تنگ نظری، محرومیت، عدم صداقت و عدم درک همدیگر ازجمله انگیزیه های اساسی خشونت است .

هرگاه  زنان  هموطن خویش را در خارج (کشورهای غربی) در نظر بگیریم اساس خشونت شان را علیه یکد یگر همان (10) انگیزه فوق  تشکیل  میدهد .

جامعه کوچک افغانی درکشورهای غربی همانا خمیرماید جامعه عقب مانده  سنتی  افغانستان بزرگ است.

خواهران عزیز ما درکشور های غربی  با تقلید  کورکورانه که عبارت از آراستن  وخرامیدن  است. متاسفانه اساس  زندگی  شان را نسبت  تنبلی از بنیاد تغیر نداده اند.

 صرفا ً با پوشیدن  آراستن  با مد کشورهای غربی  ضمیر انسان  تغیر پذیر نیست.

زنان  کشور ما  بدبختانه  در کشورهای غربی دریک  مضیقه سخت دو فرهنگی قرار گرفته اند. که این  سخت گیری  ها بازهم ناشی ازهمان عقب گرائی ماست جای آنکه ازخوبی های فرهنگ  پیشرفته غرب استفاده مفید  در تغیر اساسات زندگی که عبارت از روشن ساختن  ذهن وضمیر ماست، اقدام  نمایم صرفا ً با پوشیدن  واراستن غربی  اکتفا  میداریم که این خود نمایان گرعقب ماندگی، سخت گیری های سنتی  کشور ماست  که خانمها را سخت تحت کنترول شوهر وفرمان ماشین سنتی قرار داده است.

زنان بخاطر برآورده شدن آرزو های که بدان دسترس نداشتند؟  عقده های دیرین شان را ذوب میکنند جای  آنکه با استفاده از فرصت در روشن ساخت ذهن وضمیرخویش از راه قضلیت علمی و معقول  بپردازند.

رفتن به کورسهای زبان آموزی اکثرا ً بخاطر پیدا کردن چند دوست هم زبان وهموطن استوار است نه بخاطر آموزش زبان و کسب  دانش؟

دوری از وطن ، خانواده و دوستان فراق طاقت فرساست.  مگر ما میتوانیم این فراق را با مصروفیت های مفید تحصیلی اندکی  بکاهیم تا اینکه با پیدا کردن چند هموطن به غیبت دیگران  میپردازیم . رفتن به فاتحه درمساجد، تجلیل ازمراسم عنعنوی کشور بعوض استفاده مطابق آجندا همان مراسم باشد از غبیت شر وع به سیاست های  خشک وبی نتیجه  ختم  میگردد.             بدبختانه  بکار که  شایسته  صلاحیتهای  ما نیست، دست میزنم بجای تحلیل درست و دوستانه  وعالمانه جهات تاریک را روشن،  تحلیل  واستلال بداریم  سیاست خشک چند دهه  را با شاخی باد میکنیم  ودر اخیر با مارک زدنهای  بی مورد بالای  یک دیگر و آرزده گیها  ترک  مجلس  نموده و برای  مدت ها در باره موضوع  تبصره ها جریان پیدا  کرده و دوستی ها برهم میخورد.

با عرض پوزش یاد آور میشوم که هدفم آن نیست زنها حق سیاست را ندارند.

 زیرا هرسخن جای  وهر نکته  مکانی  دارد.

آنچه  تذکر دادم همه  ناشی از تهداب گذاری درست ویا نادرست اطفال  در خانواده واجتماع    بوده است.  

 هرگاه  دو طفل را در دو خانواده درنظر بگیریم  و وضعیت برخورد وسیستم تربیه هردو را در محیط خانواده و اجتماع مورد برسی قرار بدهیم  با  کوچکترین  پدیده های  که درزندگی  کودکی  دردوران کودکی و نو جوانی درهردو خانواده  اتفاق  میافتد، مسیرزندگی طفل را نیز تغیر میدهد

الف خانواده  سالم که از دانش علمی  برخوردار بوده است  

طفل  در این خانواده  با نورم  های  اساسی  سالم  تحت پرورش قرار میگیرد. محبت، صداقت، مسولیت، احترام متقابل، برخورد های  مسوولانه والدین منحیث ثروت در ذهن طفل ذخیره  میگردد.   

   ب خانواده که در آن  جنگ و دعوا، تحصیل نا چیز ویا بیسوادی حکمفرماست در قطب  مخالف  خانواده  الف  بوده  در تربیه  طفل شان  ازعدم مسوولیت که مبدای تهداب  گذاری  طفل  شان است، کار گرفته اند. در حضور داشت طفل  جنگ ودعوا با اعضای  خانواده صورت میگیرید.

مادران هردو خانواده  آنچه در فامیل خویش آموختند  در تربیه طفل شان استفاده  مینمانید .

هردو خانواده با همان ثروتی که با خود از دامان والدین در ذهن شان ذخیره کرده اند در تربیه طفل شان  تطبیق نموده و تحویل  جامعه  مینمایند  وجامعه  هردو کودک را با آنچه از فامیل  با خود دارند در آغوش میپذیرید.

طفل  الف:

 در برخورد  با  افراد جامعه از جرئت سالم  ومثبت برخوردار بوده صداقت، مسولیت را در برخورد های  اجتماعی درنظر داشته و دوستانش را زود تر درک مینماید و آنچه  اندوخته است صادقانه برای  دیگران  انتقال  میدهد  برای رفع  کمبود ها در اصلاح خود  و دوستانش  اقدام صادقانه میدارد. استعداد خود را در هر بخش  زندگی در خدمت  دوستانش قرار میدهد. در حل مشکلات  با دوستان  مشوره  مینماید واز دیگران  نیز میآموزد؛ در آموزش جنبه های  مثبت  ومنفی  را تشخیص کرده میتواند.

برای  عدم تکرار اشتباهات، دوستان را مورد انتقاد اصلاحی با جنبه پیشهنادی قرارمیدهد.  دوستان خود را بدون درنظر داشت  تعصب رنگ پوست، زبان و مذهب  بنام  انسان احترام  میگذارد. که این خود  مانند شمع  که او در محیط وما حولش روشن کرده است وکودکان دیگر را با خود بدان  سو میکشاند.

طفل خانواده  ب :

این خانواده مخالف خانواده  الف  بوده وطفل شان را با محدودیتها ذهنی  تربیت میدارند از انکشاف  ذهنی عقب مانده مغز کودک  منجمد  شده ساحه  انکشافش  محدود  میماند. دراجتماع بزرکتر برخورد وی با دیگران در تضاد قرار داشته، تحت فشار روحی  قرار میگیرند.  انزوا پسند ومحجوب بار میآید و ازابراز نظر اجتناب میدارد،  هرنوع  برخورد های  اجتماعی رااز عینک تحقیر و کدورت مشاهده کرده باعث تولد عقده و منقی گرایی  در وی  میگردد. چون محیط خانواده واجتماع  برایش دردو قطب  متضاد قراردارد، نمیتواند این تضاد هارا بصورت علمی درخود هضم نماید. درجاده دوراهی ودو دلی قرار گرفته  خویشتن را غیر مثمر پنداشته در صدد انتقام  جویی میبرآید و تلاش میدارد تا ریشه زندگی رااز که راه غیر معقول واز  چشمه سارغبار آلود سیراب گرداند، وبه سر زوری حرفهایش را معقولیت بخشد، زیرا محدودیت های ذهنی پیدا  کردند راز موفقیت، زندگی اجتماعی او را در مضیقه قرار میدهد.

با تلاش های  مذبوهانه و تنگ نظرانه  افراد  ماحول  خود را با تشخیص  رنگ پوست، نژاد، زبان ومذهب مورد حمله  قرار میدهند  تا  زهر کشنده  تنفر را که در وجودش ذخیره گردیده، استخراج  نماید.  

این هردو  طفل را که حالا جوان گردیده اند وآهسته آهسته دراس خانواده ای  قرار خواهند گرفت برسی میداریم  که چه مشلات را در قبال  دارند.

جوان  خانواده  الف  :

با عقل  وخرد در انتخاب  راه  رسیدن به موفیقت ها ی آینده، مسیراساسی را طی میکند. به ادامه  تحصیل میپردازد، از مجالس  غیبت، افتراع ، وضیاع وقت اجتناب  نموده انتهای  جاده  زندگی  را با نوشنایی  چراغ  قضلیت مشاهده میکند. از ازدواج  قبل از وقت و بدون محبت اجتناب میکند، تهداب  زندگی با معیار های  اساسی ، اقتصاد، محبت خانوادگی میگذارد ودر روشنایی عقل  وخرد ، فضلیت علمی  در انتخاب همسرش  با در نظر داشت  فرهنگ  پسندیده  خانواده و اجتماع عمل میدارد. در برخورد با شوهر نه تنها منحیث  همسر وشریک زندگی بلکه منحیث  دو رفیق  وفا دار تا آخرین مرحله زندگی با نشاد بسر برده  وجاده پرتلاطم زندگی را با سهولت تا انتها می پیمایند.

 پرابلم های  روزه مره را بادرک واقعیت ها بدون  سوُظن در فضای صلح و صفای محبت رفع مینمایند.

جوان خانواده  ب:

با محدودیت های  ذهنی  که دارد،  زندگی را بار سنگین پنداشته بخاطر رهانیدن اززیر بار مسولیتها عجولانه و احساساتی  بدون در نظر داشت معیار های  اساسی ، اقتصادی، محبت، فضلیت علمی همسر،  تن به ازدواج  میدهد وتمام  خواسته های این جوان  وابسته به تجمل  ظاهری بوده در مسیر راه  رسیدن  آرمان های اصلی واساسی فایق  نمیگردد در جاده پرتلاطم  زندگی با تظاهر، خودنمایی، بدون درک  واقعیتها ،عمل  کرده  وبا انتقادهای خصمانه  همسر، اعضای  خانواده همسر و دوستان رااز خود میراند. بجای انکه برای رفع  نقیصه ازمنطق علمی استفاده نماید، خود را مظلوم ، انسان غیر مفید  وتحقیر شده و بیچاره حس  میکند، در اجتماع  بخاطر پنهان کردن واقعیتهایکه او را چون  موریانه درتاریکی  خرد از درون می تکید حس تنفر نسبت به همنوع  خود پیدا میکند ودر صدد انتقام  جویی میبرآید. افراد بالاتر از خود را بدون مسوولیت تخریب و مورد انتقاد  خصمانه قرار میدهد.

عقده  درونی خود را با  انتقادات  خشونت  آمیز در برابر هم نوع  خود نمایان میکند بدون درک مسوولیت در جهت منفی  بافی ، غیبت، حسادت میلان پیدا نموده وظاهرکاذب خود را با لباس  مدرن غربی می پوشاند.

ترس ویا هراس نیز یکی ازعوامل  پیدایش  نفرت است. 

این هراس از کمبود دانش علمی و عدم درک اجتماعی  بوجود میآید. چون  خود نسبت عدم درک مسوولیت تحت  فشار اجتماعی  قرار دارد در هر نوع  برخورد ها  کمبودات خود را با تظاهر میپوشاند ودیگران را با نفرت انتقاد نموده جنبه  پیشنهاد اصلاحی برای  رفع  نقیصه نمیدهد.

 این نوع  کامپلیک ها در وجود خانم ها  نسبت مرد ها  نظر به  نرم خو بودن شان ، ذودتر رشد میکند. همچون خانمها خود را افراد تحت  ستم ، مظلوم  پنداشته  وبرای  بدست  گرفتن  حقوق  شان از محدودیت های  ذهنی شان پا فرا تر گذاشته  نمیتواند.  تیکه گاه  خود را همانا سنن عقب مانده  خرافاتی  میدانند.

خانم های  افغان  در کشور های  غربی  زیاد تر مرتکب  چنین  اشتباهات میگردند.  از مزیایی قانون ممالک  پیشرفته استفاده  سو  میدارند. حتی  از همسر شان هم انتقام جویی نموده اند.

بودجه  خانوادگی  را برحسب خواسته های  نامعقول  بخرچ میدهند درصورت مخالفت  با شوهر ازقانونیت  کشور استفاده میدارند که این خود  یک تقلید  کور کورانه غربی است اما برای کسب دانش از تننبلی کار گرفته،  قانونیت را در این مورد فراموش میکنند. ضرور نیست که کسب علم  به سویه  خیلی عالی  باشد نظر به  سن وسال و تقاضای زمان صرفا ً بخاطر جامعه یکه در آن زندگی دارند باید برای رفع  مشکلات دست  بدامن  تحصیل بزنند.

 گفته  از گهواره تا گور دانش  بیاموز.

برای  رهایی از توقوعات بی  مفهوم  وغیر مفید با درنظر داشت موقف اجتماعی  و اقتصادی  خود باید گلوبند  طلایی که  هرلحظه گلوی  ما را در بند تعصب نژادی، زبانی، قومی وتظاهر عوام فریبانه ، میفشارد به دور اندازیم.  با آنچه دارم  قناعت داشته از کمبود های  خویش نه هراسیم، از اشتباهات خود بیاموزیم. ساحه زندگی  برای خود  وخانواده خود ضیق  نسازیم .

 زنان جهان را بنام هم جنس خویش احترام بگذاریم ، صداقت را در گفتار وکردارخود محک قرار دهیم حسادت ها را کنار بگذاریم سطح خشونتها خودبخود  کاهش می یابد.   


February 1st, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي